تورو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی
دارم خو می کنم با این فراموشی و خاموشی
چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته
کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته
خدایا فاصله ات تا من خودت گفتی که کوتاهه
از اینجا که من ایستادم چه قد تا آسمون راهه
من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده
از این احساس یاسی که تو رو از خاطرم برده
به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتابُ
بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه ی خوابُ
چرا گریه ام نمی گیره مگه قلب من از سنگه
خدایا من کجا میرم کجای جاده دلتنگه
میخام عاشق بشم اما تب دنیا نمی زاره
سر راه بهشت من درخت سیب می کاره
دو دریچه دو نگاه دو پنجره دو رفیق دو همنشین دو حنجره دو مسافر تو مسیر زندگی دو عزیز دو همدم همیشگی
با هم از غروب و سایه رد شدیم قصۀ عاشقی رو بلد شدیم فکر میکردیم آخر قصۀ اینه جز خدا هیچکی مارو نمیبینه
دو غریبه دو تا قلب در به در دو تا دلواپس این چشم های تر دو تا اسم دو خاطره دو نقطه چین دو تا دور افتادۀ تنها نشین
عاقبت جدا شدن دست های ما گم شدیم تو غربت غریبه ها آخر اون همه لبخند و سرود چشم پر حسادت زمونه بود
دو غریبه دو تا قلب در به در دو تا دلواپس این چشم های تر دو تا اسم دو خاطره دو نقطه چین دو تا دور افتادۀ تنها نشین.
من فقط عاشق اینم
حرف قلبتو بدونم
الکی بگم جدا شیم
تو بگی که نمیتونم
من فقط عاشق اینم
بگی از همه بیزاری
دو سه روز پیدام نشه تا
ببینم چه حالی داری
من فقط عاشق اینم
عمری از خدا بگیرم
انقدر زنده بمونم
تا بجای تو بمیرم
من فقط عاشق اینم
روزهایی که با تو تنهام
کارو بار زندگیمو
بذارم برای فردا
من فقط عاشق اینم
وقتی از همه کلافم
بشینم یه گوشهٔ دنج
موهای تورو ببافم
عاشق اون لحظهام که
پشت پنجره بشینم
حواست به من نباشه
دزدکی تورو ببینم
من فقط عاشق اینم
عمری از خدا بگیرم
انقدر زنده بمونم
تا بجای تو بمیرم
من فقط عاشق اینم
عمری از خدا بگیرم
انقدر زنده بمونم
تا به جای تو بمیرم