تلخ میگذرد
این روزها را میگویم
که قرار است از تو
که آرام جان لحظه هایم بوده ای
برای دلم یک انسان معمولی بسازم
برای دیوانگی فرصتی نمانده
به حول و قوه ی عشق هنوز دیوانه ات هستم
هنوز عاشقم...
باران میبارد و من سرمست شعر های تو
سر مست ایاک نستعین خواندن تو
باران میبارد و من ابلیس را تسبیح کرده ام و میچرخانم
دور زدن ابلیس و خنده های تو...
حالا بگو از بین این همه مخلوق چرا من...
تا شرح دهم از این همه خلق چرا تو...
نمیخواهم برگردی...
این را به همه گفته ام حتی به تو.. به خودم...
اما نمیدانم چرا هنوز برای آمدنت فال میگیرم